دنیاى من

این جا دنیاى خودمه

دنیاى من

این جا دنیاى خودمه

آخرین مطالب

نوشته ی قدیمی

پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ب.ظ

نتا 22 سالگى تاحالا نشده بود از کسى خوشم میاد همیشه دور و بر و دوستام نگاه مى کردم همشون خداقل یک بار عاشق شده بودن ولى نمن به پسراى اطرافم نمى ت نستم حسى داشته باشم,تا اذر 92 بهاهت آشنا شدم  تازگى بابا بزرگم فوت کرده بودن,روحیک کاملا بهم ریخته مخصوصا با خوابى که روز فوتشون دیده بودم یک ماه قبلش با بى اف قبلین بهم زده بودم که اصلا ذره برام مهم نبود  ترم اخرم بوود مجبور بودم همه درس ها را چاس کنم پروژمو باید دفاع مى کردم  گزارش کار آموزیم تخویل مى دادم  خلاصه اوضاع اصلا جالب تبود تا اینکه اون شب باهات حرف زدم اصلا نمى دونم چى شد من اهل این جور کارا نبودم ولى اون شب تا ساعت 3 باهلت حرف زدم فکر کنم یک هفته بعد اولین روزى بود که دیدمت تو اون کلفه بهت گفتم من الان اصلا شرایط دوست شدن با کسى ندارم ولى تو قبول نکردى گفتى نه,وقتى برگشتیم تو اون کوچه نشستیم به حرف زدن  حرفات خیلى به دلم نشست از اینکه یک ادن هنوز تو دنیا قدیم داره فکر مى کنه هیلى برام ارزش طاشت,یک هفته ى اول گذشت دیدم دوست دارم بهت حس داشته ىاشکم تمام شگردهاى دخترونه هم بلد بودم از اینکه تزار ظرف بفهمه دوست دارى رابستش شدى چرن بعدا ازت کرلى نیگیره ای قدرى بلد بودممم که همىشه خودم به دوستام گوشزد مى کردم ولى وقتى فکر مى کردم اصلا دوست نداشتم تو هم چین محیطى زندگى کتم,دوست دارم  حسم بگم همه جا  ازاد باشم نترسم از فبل و بعدش که چى میشه کسى سو استفاده نکنه کسى قضاوا نکنهشررع کردم به گفتن حسم به اینکه دوست دارمولى ورق برگشت از هفته ى بعدش به کل عوض شدى,منم ندونسته فقط تحمل کردم  گفتم شای چیزى براش پیش اومده اعصابش بهم رىخته اشکال نداره 2 هفته تمام  هیچى نگفتم   ولى فقط اوضاع ىدتر مى شد  تا اون روز یک شنبه که مى خواستم ببینم چى مشکل اگر مى خواى بهم بزنیم بهت گفتم جدا بشیم تو هم زود قبول کردى جلوى تاکسى صدرا ازت جدا شدم قضیه برام تموم شده بود بهت دل بسته بودم قبول داشتم  ولى این زندگى من بود باید باهاش کنار میومدم,از اون نظر مشکلى نبود مشکل اینجا بود امتحاناى ترم اخرم داشت شروع مى شد زمان خوبى براى سر و کل زدن با خودم  نبود گفتم بهت مسیج مى دم که اگر خواستى برگرد به خودمم گفتم تا آخر امتحانم بعدش دیگه مهم نیست با خودم کنار میامتا  4روز مونده به آخرین امتحانم یادته ازم پرسیدى  چرا با کسى دوست نشدى گفتم چون زندگیم کمبودى نداشت ولى مى دونه چى باید جوابى مى دادم جوابى که یاد گرفته بودم همیشه جلوى تو بخورم و هیچى نگمچون هنوز درد سیلى که بهم ززى گفتى من فاحشه مى خوام نه دختر یادم نرفته بووود اگر این دفعه هم بهت گفتم الان نه مى خوام فکر کنم براى اینکه مثل روز برام روشن بود همه چیز مى خواد تکرار بشه .....ى که یک دو هفته خیلى خوبه ولى بعدش دوباره بى دلیل باید یک ادم دیگه اى تحمل مى کردم  ,یک دلیل دیگشم این بود اگر مى خواست بهاهت دوباره باشم مجبور بودم یک سرى خاطراتم پاک کنم یکىش این بود من هنوز همون ..... بودم هیچ فرقى نکرده بودم من این قدرى مى شناختمت  که مى دونستم هیچى عوض نشده ولى مى خواستم اینو به خودت نشون بدم  فقط یک چیزى نمى فهمم چی میشه که هر چند وقت یک بار یادم میوفى أمى که بخواد بمونه هزارتا دلیل پیدا مى کنه براى  موندن برعکسشم هست ادمى که نخواد بمونه هزارتا دلیل میاره که نمونه 

۹۵/۰۹/۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
star

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی