کلاس زبان
سلااااااااااااااااااااااااااااااام چقدر دلم برایا ین جا تنگ شده بود خیلییی وقت نیومدم بودم ولی وقت نمی کردم با این کلاس زبانم آخه خیلی وقتمو می گرفت هر روز از ساعت 8 صبح بود تا 1 بعدشم یک کوچولو استراحت و بعدشم مشغول کارای زبان می شدم دوباره
اما کلاس زبان که اول اصلا نه کلاسشو نه جوش و دوست نداشتم همش یاده کلاس قبلیم بودم کلی دلم برای اون روزا تنگ می شد ولی کم کم هم به این کلاس عادت کردم و دوسش داشتم حتا شاید بیشتر از کلاس قبلی، این کلاس بیشتر بهم می خوردیم و هم سن بودیم حالا این کلاس هم که گذشت و تموم شد.
ولی یک کوچولو از بچه ها کلاس این جا بگم که بعدا با خوندن این جا یادشون بیفتم
س دختر خوبی بود ولی خاص موقع عصبانیتش نباید دور و برش می بودیم
ک2 به درد همون کلاس می خورد نه بیشتر
ش دختر ساده تو مسایل اجتماعی ولی باهوش تو درس
ک1 کوچولو و خجالتی
س دختر آرامی بود خودشو خیلی وارد ماجرا نمی کرد
ن وابسته به خانواده و خوش خنده و مهربون
ص لاغر شیطون
ر خیلی دوسش داشتم خیلی منظم و خوشگل و خوش تیپ بود
ف خیلی کلاسا نیومد ولی با خنده هاش همیشه یک غم داشت
اما م جون که واقعا آدم منحصر به فردی بود آدم جدی که با مهارت کامل کلاس می گذروند که هیچ وفت خسته و بی حوصله نمی شدیم.
قبل از شمال اومدن هم با ر رفتیم سینما شهر موش ها عالی بود کلی خندیدیم و خوش گذشت من دوست داشتم باهاش ارتباط بازم داشته باشم تا ببینم چی پیش می آید.
اما برای ترم بعد هم با ص کلاس نوشتیم که خیلی خوشحالم که تنها نیستم و با ص هستم کلی می خندیم
این پست شد همش راجع به کلاس زبان پس عنوان شو عوض می کنم بقیه ماجرا را پست بعد می نویسم.